دیوان شمس/برنشین ای عزم و منشین ای امید
برنشین ای عزم و منشین ای امید | کز رسولانش پیاپی شد نوید | |||||
دود و بویی میرسد از عرش غیب | ای نهانان سوی بوی آن پرید | |||||
هر چه غفلت کور و پنهان میکند | دود بویش میکند آن را سپید | |||||
ما ز گردون سوی مادون آمدیم | باز ما را سوی گردون برکشید | |||||
همچو مریم سوی خرمابن رویم | زانک خرمایی ندارد شاخ بید | |||||
بس کن و از حرف در معنی گریز | چند معنی را ز حرفی میمزید | |||||
این مزیدن طفل بیدندان کند | گر شما مردید نان را خود گزید |