دیوان شمس/بروید ای حریفان بکشید یار ما را
بروید ای حریفان بکشید یار ما را | به من آورید آخر صنم گریزپا را | |||||
به ترانههای شیرین به بهانههای زرین | بکشید سوی خانه مه خوب خوش لقا را | |||||
وگر او به وعده گوید که دمی دگر بیایم | همه وعده مکر باشد بفریبد او شما را | |||||
دم سخت گرم دارد که به جادویی و افسون | بزند گره بر آتش و ببندد او هوا را | |||||
به مبارکی و شادی چو نگار من درآید | بنشین نظاره میکن تو عجایب خدا را | |||||
چو جمال او بتابد چه بود جمال خوبان | که رخ چو آفتابش بکشد چراغها را | |||||
برو ای دل سبک رو به یمن به دلبر من | برسان سلام و خدمت تو عقیق بیبها را |