دیوان شمس/بر آن بودم که فرهنگی بجویم
بر آن بودم که فرهنگی بجویم | که آن مه رو نهد رویی برویم | |||||
بگفتم یک سخن دارم به خاطر | به پیش آ تا به گوش تو بگویم | |||||
که خوابی دیدهام من دوش ای جان | ز تو خواهم که تعبیرش بجویم | |||||
ندارم محرم این خواب جز تو | تو بشنو ای شه ستارخویم | |||||
بجنبانید سر را و بخندید | سری را که بداند مو به مویم | |||||
که یعنی حیله با من می سکالی | که من آیینه هر رنگ و بویم | |||||
مثال لعبتی ام در کف او | که نقش سوزن زردوز اویم | |||||
نباشد بیحیات آن نقش کو کرد | کمین نقشش منم درهای و هویم |