| | | | | | |
|
بر سر آتش تو سوختم و دود نکرد |
|
آب بر آتش تو ریختم و سود نکرد |
|
|
آزمودم دل خود را به هزاران شیوه |
|
هیچ چیزش بجز از وصل تو خشنود نکرد |
|
|
آنچ از عشق کشید این دل من که نکشید |
|
و آنچ در آتش کرد این دل من عود نکرد |
|
|
گفتم این بنده نه در عشق گرو کرد دلی |
|
گفت دلبر که بلی کرد ولی زود نکرد |
|
|
آه دیدی که چه کردست مرا آن تقصیر |
|
آنچ پشه به دماغ و سر نمرود نکرد |
|
|
گر چه آن لعل لبت عیسی رنجورانست |
|
دل رنجور مرا چاره بهبود نکرد |
|
|
جانم از غمزه تیرافکن تو خسته نشد |
|
زانک جز زلف خوشت را زره و خود نکرد |
|
|
نمک و حسن جمال تو که رشک چمن است |
|
در جهان جز جگر بنده نمکسود نکرد |
|
|
هین خمش باش که گنجیست غم یار ولیک |
|
وصف آن گنج جز این روی زراندود نکرد |
|