دیوان شمس/به تن با ما به دل در مرغزاری
به تن با ما به دل در مرغزاری | چو دربند شکاری تو شکاری | |||||
به تن این جا میان بسته چو نایی | به باطن همچو باد بیقراری | |||||
تنت چون جامه غواص بر خاک | تو چون ماهی روش در آب داری | |||||
در این دریا بسی رگهاست صافی | بسی رگهاست کان تیره است و تاری | |||||
صفای دل از آن رگهای صافی است | بدان رگ پی بری چون پر برآری | |||||
در آن رگها تو همچون خون نهانی | ور انگشتی نهم تو شرم داری | |||||
از آن رگهاست بانگ چنگ خوش رگ | ز عکس و لطف آن زاری است زاری | |||||
ز بحر بیکنار است این نواها | کی میغرد به موج از بیکناری |