| | | | | | |
|
به حارسان نکوروی من خطاب کنید |
|
که چشم بد را از یوسفان به خواب کنید |
|
|
گهی به خاطر بیگانگان سال دهید |
|
گهی دل همه را سخره جواب کنید |
|
|
و چون شدند همه سخره سال و جواب |
|
شما به خلوت ساغر پر از شراب کنید |
|
|
دلی که نیست در اندیشه سال و جواب |
|
وی آفتاب جهان شد بدو شتاب کنید |
|
|
زنید خاک به چشمی که باد در سر اوست |
|
دو چشم آتشی حاسدان پرآب کنید |
|
|
از آن که هر که جز این آب زندگی باشد |
|
سراب مرگ بود پشت بر سراب کنید |
|
|
چو زندگی ابد هست اندر آب حیات |
|
به ترک عمر به صد رنگ شیخ و شاب کنید |
|
|
گداز عاشق در تاب عشق کی ماند |
|
به خدمتی که شما از پی ثواب کنید |
|
|
چو کف جود و سخاوت به لطف بگشاید |
|
نشاید این که شما قصه سحاب کنید |
|
|
وگر ز تن حشم زنگبار خون آرد |
|
سپاه قیصر رومی شما حراب کنید |
|
|
به یک نظر چو بکرد او جهان جان معمور |
|
چرا چو جغد حدیث تن خراب کنید |
|
|
که صد هزار اسیرند پیش زنگ از روم |
|
مخنثی چه بود فک آن رقاب کنید |
|
|
لوای دولت مخدوم شمس دین آمد |
|
گروه بازصفت قصد آن جناب کنید |
|