| | | | | | |
|
به صورت یار من چون خشمگین شد |
|
دلم گفت اه مگر با من به کین شد |
|
|
به صد وادی فرورفتم به سودا |
|
که چه چاره که چاره گر چنین شد |
|
|
به سوی آسمان رفتم چو دیوان |
|
از این درد آسمان من زمین شد |
|
|
مرا گفتند راه راست برگیر |
|
چه ره گیرم که یار راستین شد |
|
|
مرا هم راه و همراهست یارم |
|
که روی او مرا ایمان و دین شد |
|
|
به زیر گلبنش هر کس که بنشست |
|
سعادت با نشستش همنشین شد |
|
|
در این گفتارم آن معنی طلب کن |
|
نفسهای خوشم او را کمین شد |
|
|
ازیرا اسمها عین مسماست |
|
ز عین اسم آدم عین بین شد |
|
|
اگر خواهی که عین جمع باشی |
|
همین شد چاره و درمان همین شد |
|
|
مخوان این گنج نامه دیگر ای جان |
|
که این گنج از پی حکمت دفین شد |
|
|
به کهگل چون بپوشم آفتابی |
|
جهانی کی درون آستین شد |
|
|
اگر تو زین ملولی وای بر تو |
|
که تو پیرار مردی این یقین شد |
|
|
زره بر آب میدان این سخن را |
|
همان آبست الا شکل چین شد |
|
|
ز خود محجوبشان کردم به گفتن |
|
به پیش حاسدان واجب چنین شد |
|
|
خمش باشم لب از گفتن ببندم |
|
که مشتی بیس با پیری قرین شد |
|