دیوان شمس/به پیش آر سغراق گلگون من
به پیش آر سغراق گلگون من | ندانم که بادهست یا خون من | |||||
نجاتی است جان را ز غرقاب غم | چو کشتی نوحی به جیحون من | |||||
مرا خوش بشوید ز آب و ز گل | رساند به اصل و به عرجون من | |||||
در اجزای من خوش درآمیخته | به خویشی چو موسی و هارون من | |||||
زهی آب حیوان زهی آتشی | که جمعند هر دو به کانون من | |||||
چو نایم ببوسد چو دفم زند | چه خوش چنگ درزد به قانون من | |||||
برو باقی از ساقی من بجوی | کز او یافت شیرینی افسون من |