| | | | | | |
|
بوی مشکی در جهان افکندهای |
|
مشک را در لامکان افکندهای |
|
|
صد هزاران غلغله زین بوی مشک |
|
در زمین و آسمان افکندهای |
|
|
از شعاع نور و نار خویشتن |
|
آتشی در عقل و جان افکندهای |
|
|
از کمال لعل جان افزای خویش |
|
شورشی در بحر و کان افکندهای |
|
|
تو نهادی قاعده عاشق کشی |
|
در دل عاشق کشان افکندهای |
|
|
صد هزاران روح رومی روی را |
|
در میان زنگیان افکندهای |
|
|
با یقین پاکشان بسرشتهای |
|
چونشان اندر گمان افکندهای |
|
|
چون به دست خویششان کردی خمیر |
|
چونشان در قید نان افکندهای |
|
|
هم شکار و هم شکاری گیر را |
|
زیر این دام گران افکندهای |
|
|
پردلان را همچو دل بشکستهای |
|
بی دلان را در فغان افکندهای |
|
|
جان سلطان زادگان را بنده وار |
|
پیش عقل پاسبان افکندهای |
|