دیوان شمس/بگردان ساقیا آن جام دیگر
بگردان ساقیا آن جام دیگر | بده جان مرا آرام دیگر | |||||
به جان تو که امروزم ببینی | که صبرم نیست تا ایام دیگر | |||||
اگر یک ذره رحمت هست بر من | مکن تأخیر تا هنگام دیگر | |||||
خلاصم ده خلاصم ده خلاصی | که سخت افتادهام در دام دیگر | |||||
اگر امروز در بر من ببندی | درافتم هر دمی از بام دیگر | |||||
مرا در دست اندیشه بمسپار | که اندیشهست خون آشام دیگر | |||||
می خام ار نگردانی تو ساقی | مرا زحمت دهد صد خام دیگر | |||||
بگیر این دلق اگر چه وام دارم | گرو کن زود بستان وام دیگر | |||||
بنه نامم غلام دردنوشان | نمیخواهم خدایا نام دیگر |