دیوان شمس/بیا بوسه به چند است از آن لعل مثمن
بیا بوسه به چند است از آن لعل مثمن | اگر بوسه به جانی است فریضه است خریدن | |||||
چو آن بوسه پاک است نه اندرخور خاک است | شوم جان مجرد برون آیم از این تن | |||||
مرا بحر صفا گفت که کامی نرسد مفت | گر آن گوهر با توست صدف را هله بشکن | |||||
پی بوسه گل را که فر بخشد مل را | جهانی است زبانها برون کرده چو سوسن | |||||
غلط گر همه شاهید چو مریخ و چو ماهید | هلا بوسه مخواهید از آن دلبر توسن | |||||
درآ ای مه آفاق که روزن بگشادم | شبی بر رخ من تاب لبی بر لب من زن | |||||
در گفت فروبند و گشا روزن دل را | ز مه بوسه نیابید مگر از ره روزن |