دیوان شمس/بیا دل بر دل پردرد من نه
بیا دل بر دل پردرد من نه | بیا رخ بر رخان زرد من نه | |||||
تویی خورشید وز تو گرم عالم | یکی تابش بر آه سرد من نه | |||||
چو مهره توست مهر جمله دلها | بر این نطع هوای نرد من نه | |||||
بیار آن معجز هر مرد و زن را | به پیش دشمن نامرد من ده | |||||
به هر شرطی که بنهی من مطیعم | ولیکن شرط من درخورد من نه | |||||
کلاه لطف خود با تارک من | برای بوش و بردابرد من نه | |||||
از آن گردی که از دریا برآری | بیار آن گرد را بر گرد من نه | |||||
به هر باده نمیگردد سرم مست | به پیشم باده خوکرد من نه | |||||
خمش ای ناطقه بسیارگویم | سخن را پیش شاه فرد من نه |