دیوان شمس/بیخود شدهام لیکن بیخودتر از این خواهم
بیخود شدهام لیکن بیخودتر از این خواهم | با چشم تو می گویم من مست چنین خواهم | |||||
من تاج نمیخواهم من تخت نمیخواهم | در خدمتت افتاده بر روی زمین خواهم | |||||
آن یار نکوی من بگرفت گلوی من | گفتا که چه می خواهی گفتم که همین خواهم | |||||
با باد صبا خواهم تا دم بزنم لیکن | چون من دم خود دارم همراز مهین خواهم | |||||
در حلقه میقاتم ایمن شده ز آفاتم | مومم ز پی ختمت زان نقش نگین خواهم | |||||
ماهی دگر است ای جان اندر دل مه پنهان | زین علم یقینستم آن عین یقین خواهم |