| | | | | | |
|
تا نقش تو در سینه ما خانه نشین شد |
|
هر جا که نشینیم چو فردوس برین شد |
|
|
آن فکر و خیالات چو یأجوج و چو مأجوج |
|
هر یک چو رخ حوری و چون لعبت چین شد |
|
|
آن نقش که مرد و زن از او نوحه کنانند |
|
گر بس قرین بود کنون نعم قرین شد |
|
|
بالا همه باغ آمد و پستی همگی گنج |
|
آخر تو چه چیزی که جهان از تو چنین شد |
|
|
زان روز که دیدیمش ما روزفزونیم |
|
خاری که ورا جست گلستان یقین شد |
|
|
هر غوره ز خورشید شد انگور و شکر بست |
|
وان سنگ سیه نیز از او لعل ثمین شد |
|
|
بسیار زمینها که به تفصیل فلک شد |
|
بسیار یسار از کف اقبال یمین شد |
|
|
گر ظلمت دل بود کنون روزن دل شد |
|
ور رهزن دین بود کنون قدوه دین شد |
|
|
گر چاه بلا بود که بد محبس یوسف |
|
از بهر برون آمدنش حبل متین شد |
|
|
هر جزو چو جندالله محکوم خداییست |
|
بر بنده امان آمد و بر گبر کمین شد |
|
|
خاموش که گفتار تو ماننده نیلست |
|
بر قبط چو خون آمد و بر سبط معین شد |
|
|
خاموش که گفتار تو انجیر رسیدست |
|
اما نه همه مرغ هوا درخور تین شد |
|