دیوان شمس/تا چند زنی بر من ز انکار تو خار آخر
تا چند زنی بر من ز انکار تو خار آخر | من با تو نمیگویم ای مرده پار آخر | |||||
ماننده ابری تو هم مظلم و بیباران | تاریک مکن ای ابر یک قطره ببار آخر | |||||
این جمله فرمانها از بهر قدر آمد | ای جبری غافل تو از لذت کار آخر | |||||
با کور کسی گوید کاین رشته به سوزن کش | با بسته کسی گوید کان جاست شکار آخر | |||||
با طفل دوروزه کس از شاهد و میگوید | یا با نظر حیوان از چشم خمار آخر | |||||
چون هیچ نیابی توی پهلوی زنان بنشین | از حلقه جانبازان بگذر به کنار آخر | |||||
در قدرت مخدومی شمس الحق تبریزی | غوطی بخوری بینی حق را به نظار آخر |