| | | | | | |
|
تا کی به حبس این جهان من خویش زندانی کنم |
|
وقت است جان پاک را تا میر میدانی کنم |
|
|
بیرون شدم ز آلودگی با قوت پالودگی |
|
اوراد خود را بعد از این مقرون سبحانی کنم |
|
|
نیزه به دستم داد شه تا نیزه بازیها کنم |
|
تا کی به دست هر خسی من رسم چوگانی کنم |
|
|
آن پادشاه لم یزل دادهست ملک بیخلل |
|
باشد بتر از کافری گر یاد دربانی کنم |
|
|
چون این بنا برکنده شد آن گریههامان خنده شد |
|
چون در بنا بستم نظر آهنگ دربانی کنم |
|
|
ای دل مرا در نیم شب دادی ز دانایی خبر |
|
اکنون به تو در خلوتم تا آنچ می دانی کنم |
|
|
در چاه تخمی کاشتن بیعقل را باشد روا |
|
این جا به داد عقل کل کشت بیابانی کنم |
|
|
دشوارها رفت از نظر هر سد شد زیر و زبر |
|
بر جای پا چون رست پر دوران به آسانی کنم |
|
|
در حضرت فرد صمد دل کی رود سوی عدد |
|
در خوان سلطان ابد چون غیر سرخوانی کنم |
|
|
تا چند گویم بس کنم کم یاد پیش و پس کنم |
|
اندر حضور شاه جان تا چند خط خوانی کنم |
|