دیوان شمس/توبه من درست نیست خموش
توبه من درست نیست خموش | من بیتوبه را به کس مفروش | |||||
بنده عیب ناک را بمران | رحمت خویش را از او بمپوش | |||||
تو سمیع ضمیر و فکری و ما | لب ببسته همیزنیم خروش | |||||
هر غم و شادیی که صورت بست | پیش تصویر توست خدمت کوش | |||||
نقش تسلیم گشته پیش قلم | گه پلنگش کنی و گاهی موش | |||||
مینماید فسرده هر چیزم | همچو دیگند هر یکی در جوش | |||||
میزند نعرههای پنهانی | ذره ذره چو مرغ مرزنگوش | |||||
وقت آمد که بشنوید اسرار | میگشاید خدا شما را گوش | |||||
وقت آمد که سبزپوشان نیز | در رسند از رواق ازرق پوش |