دیوان شمس/تو بشکن چنگ ما را ای معلا
تو بشکن چنگ ما را ای معلا | هزاران چنگ دیگر هست این جا | |||||
چو ما در چنگ عشق اندرفتادیم | چه کم آید بر ما چنگ و سرنا | |||||
رباب و چنگ عالم گر بسوزد | بسی چنگی پنهانیست یارا | |||||
ترنگ و تنتنش رفته به گردون | اگر چه ناید آن در گوش صما | |||||
چراغ و شمع عالم گر بمیرد | چو غم چون سنگ و آهن هست برجا | |||||
به روی بحر خاشاکست اغانی | نیاید گوهری بر روی دریا | |||||
ولیکن لطف خاشاک از گهر دان | که عکس عکس برق اوست بر ما | |||||
اغانی جمله فرع شوق وصلیست | برابر نیست فرع و اصل اصلا | |||||
دهان بربند و بگشا روزن دل | از آن ره باش با ارواح گویا |