| | | | | | |
|
تو تا بنشستهای بر دار فانی |
|
نشسته میروی و می نبینی |
|
|
نشسته میروی این نیز نیکو است |
|
اگر رویت در این گفتن سوی او است |
|
|
بسی گشتی در این گرداب گردان |
|
به سوی جوی رحمت رو بگردان |
|
|
بزن پایی بر این پابند عالم |
|
که تا دست از تبرک بر تو مالم |
|
|
تو را زلفی است به از مشک و عنبر |
|
تو ده کل را کلاهی ای برادر |
|
|
کله کم جو چو داری جعد فاخر |
|
کله بر آسمان انداز آخر |
|
|
چرا دنیا به نکته مستحیله |
|
فریبد چون تو زیرک را به حیله |
|
|
به سردی نکته گوید سرد سیلی |
|
نداری پای آن خر را شکالی |
|
|
اگر دوران دلیل آرد در آن قال |
|
تخلف دیدهای در روی او مال |
|
|
تو را عمری کشید این غول در تیه |
|
بکن با غول خود بحثی به توجیه |
|
|
چرا الزام اویی چیست سکته |
|
جوابش گو که مقلوب است نکته |
|