دیوان شمس/تو نقد قلب را از زر برون کن
تو نقد قلب را از زر برون کن | وگر گوید زرم زوتر برون کن | |||||
که بیگانه چو سیلاب است دشمن | ز بامش تو بران وز در برون کن | |||||
مگسها را ز غیرت ای برادر | از این بزم پر از شکر برون کن | |||||
دو چشم خاین نامحرمان را | از آن زیب و جمال فر برون کن | |||||
اگر کر نشنود آواز آن چنگ | اگر تانی کری از کر برون کن | |||||
چو مستان شیشه اندر دست دارند | دلی کو هست چون مرمر برون کن | |||||
نران راه معنی عاشقانند | نر شهوت بود چون خر برون کن | |||||
بر یزید است شهوت پر و بالش | از این مرغان نیکو پر برون کن | |||||
چو بنده شمس تبریزی نباشد | تو او را آدمی مشمر برون کن |