دیوان شمس/جان خراباتی و عمر بهار
جان خراباتی و عمر بهار | هین که بشد عمر چنین هوشیار | |||||
جان و جهان جان مرا دست گیر | چشم جهان حرف مرا گوش دار | |||||
صورت دل آمد و پیشم نشست | بسته سر و خسته و بیماروار | |||||
دست مرا بر سر خود مینهاد | کای به غم دوست مرا دست یار | |||||
درد سرم نیست ز صفرا و تب | از می عشقست سرم پرخمار | |||||
این همه شیوهست مرادش توی | ای شکرت کرده دلم را شکار | |||||
جان من از ناله چو طنبور شد | حال دلم بشنو از آواز تار |