دیوان شمس/جان من جان تو جانت جان من
جان من جان تو جانت جان من | هیچ دیدستی دو جان در یک بدن | |||||
ای تن ار بیاو به صد جان زندهای | جان طلب کن جان و لاف تن مزن | |||||
دل از این جان برکن و بر وی بنه | ز آنک از این جانی نیاید جان مکن | |||||
از قل الروح امر ربی فهم شد | شرح جان ای جان نیاید در دهن |