دیوان شمس/خامشی ناطقی مگر جانی
خامشی ناطقی مگر جانی | میزنی نعرههای پنهانی | |||||
تو چو باغی و صورتت برگی | باغ چه صد هزار چندانی | |||||
بی تو باغ حیات زندانیست | هست مردن خلاص زندانی | |||||
چون تو بحری و صورتت ابرست | فیض دل قطرههای مرجانی | |||||
ای یکی گو شده یکی گویان | پیش حکمت که شاه چوگانی | |||||
تا یکی گو نشد اگر چه زرست | گر چه نیکوست نیست میدانی | |||||
پهلوی اعتراض را بتراش | گر تو چون گوی چست و گردانی | |||||
پهلوی اعتراض در ابلیس | گشت مردود رد ربانی | |||||
پس به خراط خویش را بسپار | تا یکی گو شوی اگر آنی | |||||
مانعست اعتراض ابلیسی | از یکی گویی و یکی دانی |