دیوان شمس/خدمت بیدوستی را قدر و قیمت هست نیست
خدمت بیدوستی را قدر و قیمت هست نیست | خدمت اندر دست هست و دوستی در دست نیست | |||||
دوستی در اندرون خود خدمتی پیوسته است | هیچ خدمت جز محبت در جهان پیوست نیست | |||||
ور تو مستی مینمایی در محبت چون نهای | عشق گوید دوغ خورد و دوغ خورد او مست نیست | |||||
پست و بالا چند یازد از تکلف در هوا | چند خود را پست دارد آن کسی کو پست نیست | |||||
همچو ماهی مانده در دام جهان زان بحر دور | وانگهان پنداشته خود را که اندر شست نیست |