دیوان شمس/خلقان همه نیکند جز این تن که گزیدیم
خلقان همه نیکند جز این تن که گزیدیم | که از سفهش بس سر انگشت گزیدیم | |||||
گر هیچ گریزی بگریز از هوس خویش | زیرا همه رنج از هوس بیهده دیدیم | |||||
والله که مفری بجز از فر رخش نیست | کاندر خضر و گلشن او می نگریدیم | |||||
هر روز که برخیزی رو پاک بشویی | آن سوی دو ای دل که گه درد دویدیم | |||||
آن سوی که در ساعت دشوار دل خلق | آید که خدایا همه محتاج و مریدیم | |||||
هر دانه که چیدیم هله دام بلا بود | سوی تو پراشکسته و تن خسته پریدیم |