| | | | | | |
|
خنک آن دم که نشینیم در ایوان من و تو |
|
به دو نقش و به دو صورت، به یکی جان من و تو |
|
|
داد باغ و دم مرغان بدهد آب حیات |
|
آن زمانی که درآییم به بستان من و تو |
|
|
اختران فلک آیند به نظّاره ما |
|
مه خود را بنماییم بدیشان من و تو! |
|
|
من و تو، بی منوتو، جمع شویم از سر ذوق |
|
خوش و فارغ، ز خرافات پریشان، من و تو |
|
|
طوطیان فلکی جمله شکرخوار شوند |
|
در مقامی که بخندیم بدان سان، من و تو |
|
|
این عجبتر که من و تو به یکی کنج این جا |
|
هم در این دم به عراقیم و خراسان من و تو! |
|
|
به یکی نقش بر این خاک و بر آن نقش دگر |
|
در بهشت ابدی و شکرستان من و تو |
|