دیوان شمس/خنک آن کس که چو ما شد همگی لطف و رضا شد
خنک آن کس که چو ما شد همگی لطف و رضا شد | ز جفا رست و ز غصه همه شادی و وفا شد | |||||
ز طرب چون طربون شد خرد از باده زبون شد | گرو عشق و جنون شد گهر بحر صفا شد | |||||
مه و خورشید نظر شد که از او خاک چو زر شد | به کرم بحر گهر شد به روش باد صبا شد | |||||
چو شه عشق کشیدش ز همه خلق بریدش | نظر عشق گزیدش همه حاجات روا شد | |||||
به سفر چون مه گردون به شب چارده پر شد | به نظرهای الهی به یکی لحظه کجا شد | |||||
چو زمین بود فلک شد همگی حسن و نمک شد | بشری بود ملک شد مگسی بود هما شد |