دیوان شمس/خویش را چون خار دیدم سوی گل بگریختم
خویش را چون خار دیدم سوی گل بگریختم | خویش را چون سرکه دیدم در شکر آمیختم | |||||
کاسه پرزهر بودم سوی تریاق آمدم | ساغری دردی بدم در آب حیوان ریختم | |||||
دیده پردرد بودم دست در عیسی زدم | خام دیدم خویش را در پختهای آویختم | |||||
خاک کوی عشق را من سرمه جان یافتم | شعر گشتم در لطافت سرمه را می بیختم | |||||
عشق گوید راست می گویی ولی از خود مبین | من چو بادم تو چو آتش من تو را انگیختم |