دیوان شمس/دارد درویش نوش دیگر
دارد درویش نوش دیگر | و اندر سر و چشم هوش دیگر | |||||
در وقت سماع صوفیان را | از عرش رسد خروش دیگر | |||||
تو صورت این سماع بشنو | کایشان دارند گوش دیگر | |||||
صد دیگ به جوش هست این جا | دارد درویش جوش دیگر | |||||
همزانوی آنک تش نبینی | سرمست ز می فروش دیگر | |||||
درویش ز دوش باز مست است | غیر شب و روز دوش دیگر | |||||
ماییم چو جان خموش و گویا | حیران شده در خموش دیگر |