دیوان شمس/دانی که کجا جویی ما را به گه جستن
دانی که کجا جویی ما را به گه جستن | در گردش چشم او آن نرگس آبستن | |||||
در دل چو خیال او تابد ز جمال او | دل بند بدراند او را نتوان بستن | |||||
طفل دل پرسودا آغاز کند غوغا | پستان کریم او آغاز کند جستن | |||||
دل ز آتش عشق او آموخت سبک روحی | از سینه بپریدن هر ساعت برجستن |