دیوان شمس/درده شراب یک سان تا جمله جمع باشیم
درده شراب یک سان تا جمله جمع باشیم | تا نقشهای خود را یک یک فروتراشیم | |||||
از خویش خواب گردیم همرنگ آب گردیم | ما شاخ یک درختیم ما جمله خواجه تاشیم | |||||
ما طبع عشق داریم پنهان آشکاریم | در شهر عشق پنهان در کوی عشق فاشیم | |||||
خود را چو مرده بینیم بر گور خود نشینیم | خود را چو زنده بینیم در نوحه رو خراشیم | |||||
هر صورتی که روید بر آینه دل ما | رنگ قلاش دارد زیرا که ما قلاشیم | |||||
ما جمع ماهیانیم بر روی آب رانیم | این خاک بوالهوس را بر روی خاک پاشیم | |||||
تا ملک عشق دیدیم سرخیل مفلسانیم | تا نقد عشق دیدیم تجار بیقماشیم |