| | | | | | |
|
در فروبند که ما عاشق این میکدهایم |
|
درده آن باده جان را که سبک دل شدهایم |
|
|
برجه ای ساقی چالاک میان را بربند |
|
به خدا کز سفر دور و دراز آمدهایم |
|
|
برگشا مشک طرب را که ز رشک کف تو |
|
از کف زهره به صد لابه قدح نستدهایم |
|
|
در فروبند و ز رحمت در پنهان بگشا |
|
چاره رطل گران کن که همه می زدهایم |
|
|
زان سبو غسل قیامت بده از وسوسهام |
|
به حق آنک ز آغاز حریفان بدهایم |
|
|
ما همه خفته تو بر ما لگدی چند زدی |
|
برجهیدیم خمارانه در این عربدهایم |
|
|
گر علی الریق تو را باده دهی قاعده نیست |
|
هین بده ما ملک الموت چنین قاعدهایم |
|
|
فلسفی زین بخورد فلسفهاش غرق شود |
|
که گمان داشت که ما زان علل فاسدهایم |
|
|
آن نهنگیم که دریا بر ما یک قدح است |
|
ما نه مردان ثرید و عدس و مایدهایم |
|
|
هله خاموش کن و فایده و فضل بهل |
|
که ز فضله فایده فایدهایم |
|