دیوان شمس/در میان جان نشین کامروز جان دیگری
در میان جان نشین کامروز جان دیگری | کاین جهان خیره است در تو کز جهان دیگری | |||||
خوش خرام ای سرو جان کامروز جان دیگری | خوش بخند ای گلستان کز گلستان دیگری | |||||
آب خلقان رفت جمله در هوای آب و نان | یوسفا در قحط عالم آب و نان دیگری | |||||
تو جهان زندگی و این جهان بندگی | تو ز شاه شه نشان والله نشان دیگری |