دیوان شمس/در پرده دل بنگر صد دختر آبستان
در پرده دل بنگر صد دختر آبستان | زان گنجگه دلها زان سجده گه مستان | |||||
بشنو چه به اسرارم می آید از آن طارم | یک دم که از این سو آ یک دم که قدح بستان | |||||
در عربده افتاده از عشق چنین خوبان | هم لشکر ترکستان هم لشکر هندستان | |||||
از عقل بپرسیدم کاین شهره بتان چونند | گفتا پنهان صورت پیدا به فن و دستان | |||||
در شرق خداوندی شمس الحق تبریزی | آیند و روند اینها در هر چمن و بستان |