دیوان شمس/دلی دارم که گرد غم نگردد
دلی دارم که گرد غم نگردد | میی دارم که هرگز کم نگردد | |||||
دلی دارم که خوی عشق دارد | که جز با عاشقان همدم نگردد | |||||
خطی بستانم از میر سعادت | که دیگر غم در این عالم نگردد | |||||
چو خاص و عام آب خضر نوشند | دگر کس سخره ماتم نگردد | |||||
اگر فاسق بود زاهد کنندش | وگر زاهد بود بلعم نگردد | |||||
چو یابد نردبان بر چرخ شادی | ز غم چون چرخ پشتش خم نگردد | |||||
چو خرمشاه عشق از دل برون جست | که باشد که خوش و خرم نگردد | |||||
ز سایه طرههای درهم او | ز هر همسایهای درهم نگردد | |||||
بکن توبه ز گفتار ار چه توبه | از آن توبه شکن محکم نگردد |