| | | | | | |
|
دوش من پیغام کردم سوی تو استاره را |
|
گفتمش خدمت رسان از من تو آن مه پاره را |
|
|
سجده کردم گفتم این سجده بدان خورشید بر |
|
کو به تابش زر کند مر سنگهای خاره را |
|
|
سینه خود باز کردم زخمها بنمودمش |
|
گفتمش از من خبر ده دلبر خون خواره را |
|
|
سو به سو گشتم که تا طفل دلم خامش شود |
|
طفل خسپد چون بجنباند کسی گهواره را |
|
|
طفل دل را شیر ده ما را ز گردش وارهان |
|
ای تو چاره کرده هر دم صد چو من بیچاره را |
|
|
شهر وصلت بوده است آخر ز اول جای دل |
|
چند داری در غریبی این دل آواره را |
|
|
من خمش کردم ولیکن از پی دفع خمار |
|
ساقی عشاق گردان نرگس خماره را |
|