| | | | | | |
|
دگرباره سر مستان ز مستی در سجود آمد |
|
مگر آن مطرب جانها ز پرده در سرود آمد |
|
|
سراندازان و جانبازان دگرباره بشوریدند |
|
وجود اندر فنا رفت و فنا اندر وجود آمد |
|
|
دگرباره جهان پر شد ز بانگ صور اسرافیل |
|
امین غیب پیدا شد که جان را زاد و بود آمد |
|
|
ببین اجزای خاکی را که جان تازه پذرفتند |
|
همه خاکیش پاکی شد زیانها جمله سود آمد |
|
|
ندارد رنگ آن عالم ولیک از تابه دیده |
|
چو نور از جان رنگ آمیز این سرخ و کبود آمد |
|
|
نصیب تن از این رنگست نصیب جان از این لذت |
|
ازیرا ز آتش مطبخ نصیب دیگ دود آمد |
|
|
بسوز ای دل که تا خامی نیاید بوی دل از تو |
|
کجا دیدی که بیآتش کسی را بوی عود آمد |
|
|
همیشه بوی با عودست نه رفت از عود و نه آمد |
|
یکی گوید که دیر آمد یکی گوید که زود آمد |
|
|
ز صف نگریخت شاهنشه ولی خود و زره پردهست |
|
حجاب روی چون ماهش ز زخم خلق خود آمد |
|