دیوان شمس/دیر آمدهای مرو شتابان
دیر آمدهای مرو شتابان | ای رفتن تو چو رفتن جان | |||||
دیر آمدن و شتاب رفتن | آیین گل است در گلستان | |||||
گفتی چونی چنانک ماهی | افتاده میان ریگ سوزان | |||||
چون باشد شهر شهریارا | بی دولت داد و عدل سلطان | |||||
من بیتو نیم ولیک خواهم | آن باتویی که هست پنهان | |||||
شب پرتو آفتاب هم هست | خاصه به تموز گرم و تفسان | |||||
قانع نشود به گرمی او | جز خفاشی ز بیم مرغان | |||||
گرمی خواهند و روشنی هم | مرغان که معودند با آن | |||||
ما وصف دو جنس مرغ گفتیم | بنگر ز کدامی ای غزل خوان |