دیوان شمس/روز ار دو هزار بار میآیی
روز ار دو هزار بار میآیی | هر بار چو جان به کار میآیی | |||||
از بهر حیات و زنده کردن تو | در عالم چون بهار میآیی | |||||
عشاق همه شدند حلوایی | چون شکر قندوار میآیی | |||||
می درده و اختیار ما بستان | کز مجلس اختیار میآیی | |||||
از خلق جهان کناره میگیرد | آن را که تو در کنار میآیی | |||||
خاموش به حضرت تو اولیتر | کز حضرت کردگار میآیی | |||||
دیدیم تو را ز دست ما رفتیم | کز عالم پایدار میآیی | |||||
ای مرغ ز طاق عرش میپری | وی شیر ز مرغزار میآیی | |||||
ای بحر محیط سخت میجوشی | وی موج چه بیقرار میآیی |