| | | | | | |
|
رو ترش کن که همه روترشانند این جا |
|
کور شو تا نخوری از کف هر کور عصا |
|
|
لنگ رو چونک در این کوی همه لنگانند |
|
لته بر پای بپیچ و کژ و مژ کن سر و پا |
|
|
زعفران بر رخ خود مال اگر مه رویی |
|
روی خوب ار بنمایی بخوری زخم قفا |
|
|
آینه زیر بغل زن چو ببینی زشتی |
|
ور نه بدنام کنی آینه را ای مولا |
|
|
تا که هشیاری و با خویش مدارا میکن |
|
چونک سرمست شدی هر چه که بادا بادا |
|
|
ساغری چند بخور از کف ساقی وصال |
|
چونک بر کار شدی برجه و در رقص درآ |
|
|
گرد آن نقطه چو پرگار همیزن چرخی |
|
این چنین چرخ فریضهست چنین دایره را |
|
|
بازگو آنچ بگفتی که فراموشم شد |
|
سلم الله علیک ای مه و مه پاره ما |
|
|
سلم الله علیک ای همه ایام تو خوش |
|
سلم الله علیک ای دم یحیی الموتی |
|
|
چشم بد دور از آن رو که چو بربود دلی |
|
هیچ سودش نکند چاره و لا حول و لا |
|
|
ما به دریوزه حسن تو ز دور آمدهایم |
|
ماه را از رخ پرنور بود جود و سخا |
|
|
ماه بشنود دعای من و کفها برداشت |
|
پیش ماه تو و میگفت مرا نیز مها |
|
|
مه و خورشید و فلکها و معانی و عقول |
|
سوی ما محتشمانند و به سوی تو گدا |
|
|
غیرتت لب بگزید و به دلم گفت خموش |
|
دل من تن زد و بنشست و بیفکند لوا |
|