دیوان شمس/رو رو ای جان سبک خیز غریب سفری
رو رو ای جان سبک خیز غریب سفری | سوی دریای معانی که گرامی گهری | |||||
برگذشتی ز بسی منزل اگر یادت هست | مکن استیزه کز این مصطبه هم برگذری | |||||
پر فروشوی از این آب و گل و باش سبک | پی یاران پریده چه کنی که نپری | |||||
هین سبو بشکن و در جوی رو ای آب حیات | پیش هر کوزه شکن چند کنی کاسه گری | |||||
زین سر کوه چو سیلاب سوی دریا رو | که از این کوه نیاید تن کس را کمری | |||||
بس کن از شمس مبر نه به غروب و نه شروق | که از او گه چو هلالی و گهی چون قمری |