دیوان شمس/ز آفتاب سعادت مرا شراباتست
ز آفتاب سعادت مرا شراباتست | که ذرههای تنم حلقه خراباتست | |||||
صلای چهره خورشید ما که فردوسست | صلای سایه زلفین او که جناتست | |||||
به آسمان و زمین لطف ایتیا فرمود | که آسمان و زمین مست آن مراعاتست | |||||
ز هست و نیست برونست تختگاه ملک | هزار ساله از آن سوی نفی و اثباتست | |||||
هزار در ز صفا اندرون دل بازست | شتاب کن که ز تأخیرها بس آفاتست | |||||
حیاتهای حیات آفرین بود آن جا | از آنک شاه حقایق نه شاه شهماتست | |||||
ز نردبان درون هر نفس به معراجند | پیالههای پر از خون نگر که آیاتست | |||||
در آن هوا که خداوند شمس تبریزیست | نه لاف چرخه چرخست و نی سماواتست |