دیوان شمس/ز بعد وقت نومیدی امیدیست
ز بعد وقت نومیدی امیدیست | به زیر کوری اندر سینه دیدیست | |||||
نبینی نور چون دانی تو کوری | سیه نادیده کی داند سپیدیست | |||||
قرین صد هزاران نقش و معنی | نهان تصریف سلطان وحیدیست | |||||
که جنباننده این نقش و معنیست | چو بادی رقصهای شاخ بیدیست | |||||
مشو نومید از دشنام دلدار | که بعد رنج روزه روز عیدیست | |||||
که یبقی الحب ما بقی العتاب | که هر نقصی کشاننده مزیدیست | |||||
رها کن گفت به از گفت یابی | یقین هر حادثی را خود ندیدیست |