| | | | | | |
|
ز زخم دف کفم بدرید ای جان |
|
چه بستی کیسه را دستی بجنبان |
|
|
گشادی کن بجنب آخر نه سنگی |
|
نه سنگی هم گشاید آب حیوان |
|
|
مروت را مگر سیلاب بردهست |
|
که پیدا نیست گرد او به میدان |
|
|
درافکن کهنهای گر زر نداری |
|
تو را جز ریش کهنه نیست درمان |
|
|
چو دستت بسته و ریشت گشادهست |
|
بجنبان ریش را ای ریش جنبان |
|
|
گلو بگرفت و آوازم ز نعره |
|
مگر بسته است راه گوش اخوان |
|
|
اگر راه است آبی را در این ناو |
|
چرا چرخی و سنگی نیست گردان |
|
|
وگر این سنگ گردان است کو آرد |
|
زهی مهمانی بیآب و بینان |
|
|
به طیبت گفتم این نکته مرنجید |
|
مدارید از مزح خاطر پریشان |
|
|
گلو مخراش و زیر لب بخوانش |
|
دهانت پر کند از در و مرجان |
|
|
مسلم دان خدا را خوان نهادن |
|
خمش کن این کرم را نیست پایان |
|