| | | | | | |
|
ز عشق روی تو روشن دل بنین و بنات |
|
بیا که از تو شود سیاتهم حسنات |
|
|
خیال تو چو درآید به سینه عاشق |
|
درون خانه تن پر شود چراغ حیات |
|
|
دود به پیش خیالت خیالهای دگر |
|
چنانک خاطر زندانیان به بانگ نجات |
|
|
به گرد سنبل تو جانها چو مور و ملخ |
|
که تا ز خرمن لطفت برند جمله زکات |
|
|
به مردهای نگری صد هزار زنده شود |
|
خنک کسی که از آن یک نظر بیافت برات |
|
|
زهی شهی که شهان بر بساط شطرنجت |
|
به خانه خانه دوند از گریزخانه مات |
|
|
کدام صبح که عشقت پیالهای آرد |
|
ز خواب برجهد این بخت خفته گویدهات |
|
|
فرودود ز فلک مه به بوی این باده |
|
بگویدم که مرا نیز گویمش هیهات |
|
|
طرب که از تو نباشد بیات میگردد |
|
بیار جام که جان آمدم ز عشق بیات |
|
|
به پیش دیده من باش تا تو را بینم |
|
که سیر مینشود دیده من از آیات |
|
|
ندانم از سرمستیست شمس تبریزی |
|
که بر لبت زدهام بوسهها و یا بر پات |
|