دیوان شمس/ساقی برخیز کان مه آمد
ساقی برخیز کان مه آمد | بشتاب که سخت بیگه آمد | |||||
ترکانه بتاز وقت تنگست | کان ترک ختا به خرگه آمد | |||||
در وهم نبود این سعادت | اقبال نگر که ناگه آمد | |||||
عاشق چو پیاله پر ز خون بود | چون ساغر می به قهقه آمد | |||||
با چون تو مه آنک وقت دریافت | تعجیل نکرد ابله آمد | |||||
از خرمن عشق هر کی بگریخت | کاهست به خرمن که آمد | |||||
بی گه شد و هر کی اوست مقبل | بگریخت ز خود به درگه آمد | |||||
اندر تبریزهای و هوییست | آن را که ز هجر با ره آمد |