| | | | | | |
|
سراندازان همیآیی ز راه سینه در دیده |
|
فسونگرم میخوانی حکایتهای شوریده |
|
|
به دم در چرخ میآری فلکها را و گردون را |
|
چه باشد پیش افسونت یکی ادراک پوسیده |
|
|
گناه هر دو عالم را به یک توبه فروشویی |
|
چرایی زلت ما را تو در انگشت پیچیده |
|
|
تو را هر گوشه ایوبی به هر اطراف یعقوبی |
|
شکسته عشق درهاشان قماش از خانه دزدیده |
|
|
خرامان شو به گورستان ندایی کن بدان بستان |
|
که خیز ای مرده کهنه برقص ای جسم ریزنده |
|
|
همان دم جمله گورستان شود چون شهر آبادان |
|
همه رقصان همه شادان قضا از جمله گردیده |
|
|
گزافه این نمیلافم خیالی بر نمیبافم |
|
که صد ره دیدهام این را نمیگویم ز نادیده |
|
|
کسی کز خلق میگوید که من بگریختم رفتم |
|
صدق گو گر گریبانش پس پشت است بدریده |
|
|
خمش کن بشنو ای ناطق غم معشوق با عاشق |
|
که تا طالب بود جویان بود مطلب ستیزیده |
|