| | | | | | |
|
سراندازان همیآیی نگارین جگرخواره |
|
دلم بردی نمیدانم چه آوردی دگرباره |
|
|
فغان از چشم مکارت کز اول بود این کارت |
|
که پاره پاره پیش آیی و بربایی دل پاره |
|
|
برای ماه بیچون را کشیدی جور گردون را |
|
مسلم گشت مجنون را که عاقل نیست این کاره |
|
|
بیار آن جام پرآتش که تا ما درکشیمش خوش |
|
به عشق روی آن مه وش برون از چرخ و استاره |
|
|
بزن آتش به کشت من فکن از بام طشت من |
|
که کار عشق این باشد که باشد عاشق آواره |
|
|
اگر زخمی زنی از کین به قصد این دل مسکین |
|
بزن که زخم بردارد چه باید کرد بیچاره |
|
|
دلم شد جای اندیشه و یا دکان پرشیشه |
|
بگو ای شمس تبریزی دلت سنگ است یا خاره |
|