| | | | | | |
|
سر از بهر هوس باید چو خالی گشت سر چه بود |
|
چو جان بهر نظر باشد روان بینظر چه بود |
|
|
نظر در روی شه باید چو آن نبود چه را شاید |
|
سفر از خویشتن باید چو با خویشی سفر چه بود |
|
|
مرا پرسید صفرایی که گر مرد شکرخایی |
|
کمر بندم چو نی پیشت اگر گویی شکر چه بود |
|
|
بگفتم بهترین چیزی ولیکن پیش غیر تو |
|
که تو ابله شکر بینی و گویی زین بتر چه بود |
|
|
ازیرا اصل جسم تو ز زهر قاتل افتادست |
|
سقر بودست اصل تو نداند جز سقر چه بود |
|
|
جهان و عقل کلی را ز عقل جزو چون بینی |
|
در آن دریای خون آشام عقل مختصر چه بود |
|
|
دو سه سطرست که میخوانی ز سر تا پا و پا تا سر |
|
دگر کاری نداری تو وگر نه پا و سر چه بود |
|
|
چو کور افتاد چشم دل چو گوش از ثقل شد پرگل |
|
به غیر خانه وسواس جای کور و کر چه بود |
|