| | | | | | |
|
سر مپیچان و مجنبان که کنون نوبت تو است |
|
بستان جام و درآشام که آن شربت تو است |
|
|
عدد ذره در این جو هوا عشاقند |
|
طرب و حالت ایشان مدد حالت تو است |
|
|
همگی پرده و پوشش ز پی باشش تو است |
|
جرس و طبل رحیل از جهت رحلت تو است |
|
|
هر که را همت عالی بود و فکر بلند |
|
دانک آن همت عالی اثر همت تو است |
|
|
فکرتی کان نبود خاسته از طبع و دماغ |
|
نیست در عالم اگر باشد آن فکرت تو است |
|
|
ای دل خسته ز هجران و ز اسباب دگر |
|
هم از او جوی دوا را که ولی نعمت تو است |
|
|
ز آن سوی کمد محنت هم از آن سو است دوا |
|
هم از او شبهه تو است و هم از او حجت تو است |
|
|
هم خمار از می آید هم از او دفع خمار |
|
هم از او عسرت تو است و هم از او عشرت تو است |
|
|
بس که هر مستمعی را هوس و سودایی است |
|
نه همه خلق خدا را صفت و فطرت تو است |
|